من سبزهام. یعنی تا مدتها نمیدونستم سبزهام. بعد یهو فهمیدم. فک کنم ده دوازده سالم بود. دم در مدرسه داشتم از سرویس پیاده میشدم، خورم به یکی دیگه که اونم داشت پیاده میشد. اون صدا سالها توی گوشم موند: هوی کاکا سیاه، درست راه برو!
این جملهی پر از نفرت، یهو منو متوجه کرد که فرقی با بقیه دارم که قابل پنهان کردن هم نیست. فایدهای هم نداشت که هی توی حموم صورتم رو کیسه بکشم یا مثلا سفیدآب بمالم. جمله «هوی کاکا سیاه» رو انگار باد پخش کرد توی مدرسه و از فرداش من دیگه «علی سیاه» بودم. خو کرده بودم بهش. تو دانشگاه هم که دیگه سیگاری شده بودم، بچهها بهم میگفتن «کاپتن بلک». بعد مصیبت تازهای هم اضافه شده بود. بچهها میپرسیدن که اهل کجام و وقتی میگفتم بابام اینا مال زاهدان و زابل هستن، القاب دیگهای مثل «بلوچ» یا «معتاد» هم دنبال «کاپتن» قطار میشد. بچهها خلاقیت هم داشتن و مثلا به تقلید از کاپتن لینچ در ماجراهای گالیور، بهم میگفتن «کاپتن لوچ». میزدن به هدف. هم سبزه بودنم رو ثابت میکردن، هم بلوچ بودن. بعد یه دورهی طولانی مذبوحانه سعی میکردم بهشون توضیح بدم که زاهدان، بلوچستان نیست و سیستانه و منم سر جمع به زور ده بار رفتم اونجا. فایده نداشت. سیاهی رو که نمیشد کاری کرد، مجبور شدم یه جاهایی که شوخیها به اذیت کردن میرسید، راهکار جدیدی انتخاب کنم و مثلا همه جا بگم اصلیتم آبادانیه. هر چی بود، آبادانیا قابل تحملتر از زاهدانیا بودن.
توی سنین کمتر، سعی میکردم با تمرین یه سری مهارتها و بهتر شدن از بقیه، سرپوشی بذارم روی حجم مسخره کردنشون. فوتبالم خوب شد. خیلی بهتر از بچههای محل. بعد بهم میگفتن «علی شاهرخی» که کنایهای بود به «محراب شاهرخی» که خیلی با نمک در جراید و شبکهها بهش میگفتن «بازیکن سیه چرده فوتبال ایران». نخیر … موضوع حل نمیشد که هیچ، بدتر هم میشد. حالا لابد باید میرفتم دفتر کیهان ورزشی و به نویسنده محترم میگفتم که پدر جان، این «سیه چرده» چیه که دنبال اسم این بدبخت میذاری. این بابا کلی زحمت کشیده فوتبالش خوب شده که دیگه کسی بهش نگه کاکا سیاه! مثلا بگن آقا محراب! اون وقتا علی پروین، علی آقا بود، ولی محراب شاهرخی، بمب سیاه بود!
این داستان همیشه ادامه داشت. تو ادارات که کارم گیر میکرد، یهو ملقب میشدم به سیاه. تو یکی دو هفتهای که سربازی بودم، کاکا سیاه بودم و همینجوری خلاصه بود و بود. این وضعیت به سیاه بودن منتهی نشد و مثلا بعدها وقتی عربیام به اندازه فارسیام خوب شد، اگه جایی توی تهران لازم میشد که ازش استفاده کنم، خیلی سریع نگاه تحقیرآمیز هموطنان شریف رو حس میکردم یا میشنیدم که یارو به بغل دستیش داره منو عرب سوسمارخور معرفی میکنه.
بعد یه روز در بیست و خردهای سالگی توی بیروت یهو به یک سودانی برخورد کردم. لامصب پوستش عین چرم بود. سیاه مثل قیر. زیر نور آفتاب برق میزد. فک کردم اگه من سیاهم، پس این چیه و اگه این بیچاره توی ایران باشه، چه بلایی سرش میارن؟
تا امروز که فیلم فیروز کریمی رو دیدم که به بازیکن فجر سپاسی گفت «آدمخوار» و حواشیش رو این طرف اون طرف خوندم. راستش بیشتر از اینکه از دست کریمی حرص بخورم، از این ژستهای روشنفکری عصبانی شدم. یادم اومد که سالها به خاطر سبزه بودنم همه جا مسخره شدم. یادم اومد که در عالم بچگی، هیچ بزرگتری به همبازیهای من تشر نزد که درست صحبت کنه. یادم اومد که دوستام با همین ژست روشنفکری، کتاب «به سوی آزادی» ماندلا رو میخوندن و بهم میگفتن «کاپتن، خدایی چه خوبه توی ایران آپارتاید نیست»!
آقا جون، ما ملت فاشیست نژادپرستی هستیم. ژست نگیریم. بیخودی ادای تنگا رو هم در نیاریم. انگاری این نژادپرستی توی خونمون پشت به پشت به ارث میرسه. یه مرضی هست که توی ژنهامون جاساز شده. ژن نژاد پرستی، کنار ژن روشنفکری.
این رو وقتی مطمئن شدم که یه روز دیدم پسر ده سالهام که تو عمرش شش ماه هم توی ایران زندگی نکرده و در این بخش مربوط به رنگ پوست، خیلی سر تربیتش زحمت کشیدم؛ توی مترو تو قلب پاریس حاضر نیست کنار یک آفریقایی تمیز شیکپوش بشینه!
البته من اصلا منظورم به شما که اینو میخونی نیست … اونی که اون طرف خیابونه … نه … اون نه … اون یکی … همون … خودشه … فقط اونه که نژادپرسته. شما که سرور مایی.
Danial
2013/05/08 at 00:08
علی خدا رو شکر که با من نبودی و با اون یکی بودی. داشتم شاکی می شدم. 🙂
محسن
2013/05/08 at 01:18
بسیار زیبا.
یک ایرانی
2013/05/08 at 02:12
ببخشید زاهدان بلوچستان نیست و سیستانه یعنی چی؟ یعنی بلوچ نداره؟ فراموش کردی با حمایت حکومت چه جور زابلی ها را همه کاره کردن و بلوچ ها به حاشیه رفتن؟ تصویری که تلویزیون اینا از بلوچها ارائه می ده چی؟ البته قبول دارم برای گل روی زابلی ها نیست فقط برای اینه که زابلی معمولا شیعه هستن و بلوچ ها سنی و اینا همه یک حکومت فرقه ای دارن.
amohtadi
2013/05/08 at 11:46
خب واقعا سوژه این نبود که بلوچها کجان و ظلم شده بهشون یا نه. من صرفا ماجرای کسی رو توضیح دادم که در سن کم وقتی میخواست از حجم توهینها و فشارها کم کنه، تلاش میکرد ثابت کنه که زاهدان مرکز سیستان هست و بلوچستان استانی دیگهست. حالا اینایی که شما میگی هم صحیحه و کتابها و مقالهها در موردش نوشته شده، ولی ربطی به بحث من نداشت.
atena
2013/05/09 at 05:12
وقتی فقط 5 سالم بود برای زیارت خانه خدا رفته بودیم مکه . با چند تا بچه سیاه پوست هم بازی شده بودم و یادمه که مامانم منو کشید عقب و خیلی تمایل نداشت که با اونا همبازی بشم . سالهاست دارم سعی می کنم آدما رو با رنگ پوستشون نسنجم و چیزی که برام تفاوت ایجاد میکنه رنگ پوست آدما نباشه ولی کاری به غایت سخته .سخت بودنش تعجبی نداره چون از اون سنین پایین برامون جا انداختن که رنگ پوست ملاک مهمیه تو چگونگی برقراریه ارتباط. نمی دونم بتونیم یه روز واقعا از قید و بند این مسائل رها شیم یا نه .
پی نوشت : شما که سیاه پوست نیستید اصلا !!
بهرام
2013/05/08 at 15:18
با سلام از دیدن تصاویر دوشنبه شب نود بسیار ناراحت شدم. به شخصه در عمرم کسی رو بخاطر رنگ پوستش مسخره نکردم و شدیدا از اینکار نفرت دارم. البته این موارد در پایتخت ایران بیشتر به چشم میاد . نمیدونم چرا ؟ ولی ما با اینکه تو استان فارس اونم تو قلبش هستیم .کمتر کسی رو دیدم که بخاطر نژاد به خودش بباله . ولی اکثر پایتختیا خودشون رو آریایی 12 سیلندر میدونند.برای من همونقدر سیستانی و بلوچستانی و کرد و لر و آذری و… هموطن و دوست و برادر هستند که همشهریای خودم و خونوادم. امیدوارم که این عادات زشت و ناپسند از میهن ما پاک بشه.
آرش
2013/05/08 at 15:23
شرمنده شدم 😦
sahram
2013/05/08 at 15:26
اولندش باحال نوشته بودی و خوشم آمد یعنی یه جوری باهات حال کردم. دومندش پاراگراف سه تا آخر رو هرچی خوندم نفهمدیم یهو این مرضیه خانم از کجا پیداش شده ولی بعدا فهمیدم مرزیه درسته. بعدش هم فاشیست و نژادپرست بودن فرق می کنه با اینکه برای قیافه سیاه یه نفر اسم دربیاری. البته اصلا نمی گم کار خوبیه. من خودم نه سیاه بودم نه فرق عجیب غریبی با بقیه داشتم ولی فامیلم یه جوری بود که جون می داد برای مسخره کردن اگر من سیاه بودم لابد می گفتم برای سیاه بودنم هست. از دبستان یادمه هرکسی که مشکلی داشت اسمش روش بود رضا کچل. امیر خپلو، اشکان بی دندون و …. مهم اینه که اگر جایی استخدام بشی نمی گن بهت فردا دیگه نیا چون تو سیاه پوستی و یا اینکه بگن دانشگاه تهران فقط برای سفید پوستا هست و یا افرادی که عرب هستند یا بلوچ یا سیستانی هستند حق تحصیل در دانشگاه اصفهان رو ندارن.
تبصره 1: دوست سیاه دارم و باهاشون رفیقم خیلی زیاد برای من مهم نیست که رفیقم سیاه هست یا سفید ولی چند شب پیش داشتم میامدم خونه یه نفر سیاه پوست دوبرابر قد من ایستاده بود زیر بارون منتظر ماشین خواستم برم سوارش کنم خداییش ازش ترسیدم سوارش نکردم و بعدا به خودم نهیب زدم که آیا کار من نژادپرستی بود یا واقعا ترس بود؟
تبصره 2: رضا کچل واقعا کچل شده و البته کمی هم خپلو و خوش خنده. امیر خپلو ازدواج کرد و طلاق داد و الان شده مثل من لاغر مردنی و اشکان بی دندون هم الان شده دندون پزشک (بازی روزگار رو می بینید؟)
amohtadi
2013/05/08 at 16:08
در واقع اون «مرضیه» اسم خانوم نبود، «مرزیه» هم نبود. منظورم مرض بود که تصحیحش کردم تا این اشتباه پیش نیاد.
نکتهای که گفتی درسته و هیچوقت تو ایران ما تابلویی ندیدیم که روش نوشته باشه ورود سیاهپوستها ممنوعه؛ اما نژادپرستی فقط منحصر به سفید و سیاهی نیست. تبعیض در برابر شهروندان افغان و تابلوی «ورود سگ و افغانی ممنوع» مصداق بارز آپارتاید هست. من نوعی نتیجه میگیرم که این تبعیض یک نوع فرهنگه و در جاهای مختلف، خودش رو به اشکال مختلف نشون میده.
Irani ye AZ KHOD RAAZI WA KHOSHT TYPE
2013/05/08 at 15:28
دوست من،
مشکل ما ایرانیهای عزیز، که هممون خوشتیپ و خوشگل و تحصیل کرده ووووو….و مخصوصا خیلی پول داریم…..و خلاصه سرآمد بشریت هستیم، یکی دو تا نیست………
بله نازنین…….
خداوند همه ما رو اصلاح کنه………
آقای همساده
2013/05/08 at 15:33
واقعا مطلب درست و بجایی بود. من هم تجربه ای مشابه داشتم. ما ایرانیها خیلی چیزها هستیم که خود خبر نداریم! خدا به قلمتان توفیق دهد.
Navid
2013/05/08 at 15:57
حرف دل منو زدی کاپتن! 🙂
shahram
2013/05/08 at 16:17
I’m from Abadan & very much Sabzeh, frankly I remember all the pain you suffered specially KISEH KESHIDAN , my nickname was Shahram siah or black cat, but now I look at those memories as a funny thing & try not to make a lasting issue in my mind You are right, although we Iranians are the oldest multy cultural nation in the world but unfortunately we have the gene of racism in our blood
Mohsen
2013/05/08 at 16:18
مگه میشه یه نفر رو بخاطر ظاهرش مسخره کرد؟ همچین کاری چه معنی میده؟ من نمیفهمم…
radavar
2013/05/08 at 16:28
باز هم يك نفر از اين 70-80 ميليون نفر يك غلطي كرد و فحش دادن و تهمت دروغ زدن به يك ملت شروع شد
كاشكي مينوشتي خودت چقدر بچه هاي چاق وكوتاه وخنگ و …رو اذيت كردي
مسخره كردن يا bullying جهانيه و مختص ايران نيست واين داستانها بوي نژاد پرستي ميده
حال كه همه دارن يه لگد به اين بدن نيمه جان ميزنند شما هم بزن تا كار BBCو تجزيه طلب ها رو راحت كني
نورا
2013/05/08 at 17:59
حتی خانواده هم همین حرف ها رو می زنند. درد اینجاست که مادر آدم هم گاهی حرفهایی رو می زنه که واقعا دردناکه. ما ترک هستیم اما توی خونواده مون من فقط سبزه هستم و برادرم گاهی اوقات مسخره ام می کرد و همیشه وقتی با خواهر برادرام دعوام می شد اولین چیزی که می گفتن سیاه سوخته بود. مدرسه و همبازی ها که بماند. پسرا هم تو خیابون همین حرفهارو بهم می زدند. اما الان که سنم بالا رفته دنیایی هم این حرفارو بهم می زنن فقط لبخند می زنم چون واقعا اهمیتی نداره. اما خیلی از اعتماد به نفسم به این دلیل پایین می اومد. گاهی اوقات بچه های کوچیکی رو که سبزه هستند یا خوشگل نیستند می بینم دلم براشون می سوزه. با اینکه چشم و ابرو خوبی دارم اما باز چون سبزه هستم انگار که گناه بزرگی مرتکب شدم. همگی موفق باشید.
Mira
2013/05/08 at 18:12
مطلبتون رو که خوندم به شدت باهاتون همدردی کردم اما یه سئوال هم برام پیش اومد. چرا میگفتین آبادانی؟ نه اینکه ناراحت شده باشم فقط برام سئوال بود. به خاطر فوتبال خوبتون؟ من نژادپرستی رو نوع دیگه ای تجربه کردم. نژادپرستی سفید به سفید!
من آبادانی ام. پوستم سفیده و هرجا هم میرم میگم آبادانی ام بهم میخندن که تو چرا سیاه نیستی! مگه آبادانیا سیاه نیستن؟ چرا موهات فرفری نیست! و من دو ساعت باید بایستم و توضیح بدم که خیر اون صدا و سیمای زاقارت جمهوری اسلامیه که آبادانیها رو سیاه نشون میده. بعد هم وقتی به بابام نگاه میکنم میبینم که من در برابر مثلن بابام پوستم سبزه به حساب میاد و جالبه که وقتی بابام رو میبینن بهمون میگن حتمن جده ی جده ی شما به یه انگلیسی راه داده که شما این شکلی شدین! آبادانی چه به چشم رنگی! شوخی کثیفی که به قول خودشون کامپلمنت حساب میاد. من آبادانیهای زیاد دیدم که سفید هستن و برعکس سر این موضوع اذیتشون میکنن و تیکه بهشون میندازن. جالبه که فرقی نداره سفید باشی یا سیاه. لر باشی یا بلوچ. عرب باشی یا اصفهانی… فقط باید توی جمعی قرار بگیری که تفاوتت یک کم بارز باشه و البته از اون استریوتایپ معمول یک کم دور باشی.
Masoud
2013/05/08 at 18:38
I agree with everything in this writing . I have travelled around the world, living outside Iran for 35 years and found Iranians are one of the most racist nations. We really need some help. Good luck!
mazandarani
2013/05/08 at 19:27
دوست عزیز به نظر بیش از نژاد پرستی فرهنگ تمسخر و خود بزرگ بینی در اجتماع ما بوده و در این سالها رشد کرده یا بیشتر دیده میشه. تعریف نژاد پرستی یک مقدار متفاوت تر و خطرناک تر از این داستان های کمی تلخ زندگی همه ماهاست که تقریبا همه در مقاطعی با اینگونه رفتار اطرافیان یا اجتماع روبه رو بودیم. رابطه اصفهانیها و شیرازی ها رو ببین. رابطه اردبیلی ها و آستارایی ها، بچه های انزلی با رشتی ها، بابلی ها و ساروی ها با فاصله ۲۵ کیلومتر، زابلی یا سیستانی ها و بلوچ ها و … از دید من مواردی از این دست با اینکه مشکل هست و باید روش کار و فکر کرد که کم رنگ و در دراز مدت رفع بشه ولی به نظر رفتار مبتنی بر برتری نژادی به معنای یک جریان معاصر در اجتماع محسوب نمیشه و بیشتر مشکلات خرد شخصیتی هست و نه مشکل کلان نژاد پرستی اجتماعی به عنوان یک جریان پویا در یک کشور یا بخشی بزرگ از مردم یک کشور. نکته ای رو میخوام یاد آوری بکنم امیدوارم به دل نگیرد و قصد مثبت بنده به نظرتون بیاد: به نظرم اونجایی که دلیل میارید که سیستان بلوچستان نیست و من بلوچ نیستم و من زیاد گذرم هم به اونجا نیفتاده و بلوچستان یک استان دیگست(که در حال حاضر نیست از نظر تقسیمات کشوری و از نظر من این تقسیمات چندان مهم نیست همه ایرانی هستیم فعلا) و… شاید نشان از وجود خصلتی در شما بوده باشه که از اون مینالید ،حداقل در دوران کودکی، که دنباله های اون موجب شده تربیت فرزند عزیزتون هم برای حذف این خصیصه موثر واقع نیفته چون احتمالا در خودتون هم به طور واقعی حل نشده. امیدوارم جسارت منو ببخشد، موفق باشد.
amohtadi
2013/05/08 at 21:33
ممنون از نظر دقیق و تیزبینتون. خیلی طبیعی هست که وقتی بچه یا نوجوانی در یک فرهنگ سرشار از تمسخر و تحقیر رشد میکنه، خیلی مذبوحانه تلاش کنه تا از بار این فشارها روی خودش کم کنه و مثلا اگه در این مسیر کشف میکنه که از دید شهروند تهرانی، یک سیستانی امتیاز بیشتری نسبت به یک بلوچستانی داره، سعی کنه با اثبات سیستانی بودن خودش به اطرافیان، اندکی از بار منفی روی خودش رو کم کنه. طبیعتا در بزرگسالی و دوران تعقل، چنین تقسیمبندیهایی بسیار احمقانه و بیاساس به نظر میاد.
سیما
2013/05/08 at 21:31
دوست عزیز واقعا درست نوشتی ….من هم رنگم کمی سبزه ست وبیشتر به برنزه میخوره اما مدام در خیابان متک میشنوم » سیاه» و از اینجور توهین ها .جالب اینجاست ایرانی ها اکثرا گندم گون یا سبزه هستن در جنوب کشور هم حتی سیاه پوست زیاد هست ولی یک جوری کسی رو که حتی کمی سبزه ست مسخره میکنند انگار نژاد بلوند و بور و چشم آبی هستند همه و تک و توک چند بیچاره تیره تر در اونجا متولد شدن و حق دارند مسخره کنند !!!! واقعا ملت عجیبی هستیم ….
mohammad
2013/05/08 at 23:30
دوست عزیزم فکر میکنم حق مطلب را ادا نکردید و کمی تعارف کرده اید نژاد پرستی در کشور ما خیلی عمیق تر و دردناک تر ازاینهاست ترک خر و عرب وحشی و نژاد غیر آریایی را هم فراموش کرده اید صدای بقره بقره تماشاگران هنگام بازی با تیمهای عربی و یا فریاد صدای عرعر نمیآد در جواب تماشاگران ترک آذربایجانی را نگفته اید اگر کمی به مطبوعات و رسانه ها بیشتردقت کنید خواهید دید که چقدر نژادپرستی در ایران ریشه دوانده است از یک طرف همیشه جار میزنند همه ایرانی هستیم و فرقی با هم نداریم ازطرف دیگر من ترک یا کرد یا عرب از طریق رسانه ملی و بودجه ملی تحقیر میشویم تا دوستان تژاد آریایی و برتر ما سرگرم شوند و بخندند
اگر از دید یک ترک تبریزی یا اردبیلی یا عرب اهوازی و …. و با چشمان بازتر نگاه کنیم خیلی بیشتر و گسترده تر از اینها نژادپرستی ملی را خواهیم دید
Baloch
2013/05/09 at 00:35
جناب نویسنده؛ زاهدان بلوچستان نیست سیستان است یعنی چه؟ از کی زاهدان شد میراث زابلی ها؟
وبلاگ ماد
2013/05/09 at 08:59
بهرحال کار زشتی تنجام شده امیدوارم دیگر تکرار نشود.
Vahid
2013/05/09 at 14:06
This is EVERYWHERE. Racism is found even in African tribes where black people kill the other tribes because they’re LESS black!!No Kidding
In here, US, although I’ve been told that I’m American, afetr they figure out I’m not, they call themselves «white» and me «brown». They remind me of my Iranian people who belittle the Afghan people. Thanks for your beautiful article 😉
Take care
musa tabrizli
2013/05/15 at 23:16
جناب مهتدی دست مریزاد همین تازیانه نژادپرستی بر گرده ما ترکها از طرف مرکز نشینان به خصوص در این نود سال بوده و ادامه خواهد داشت مثل اینکه . سیستم مرکز پیرامون ساخته حاکمیت پهلوی و ادامه دهندگان راستین آنها یعنی حاکمیت فعلی میخواهد سیستم آسیمیلاسیونی اشن پروژه یکدست سازی خود را تکمیل نماید. بدبختنه وشور بختانه روشنفکران مرکزگرا بدتر از این حاکمیت تایید کرده (البته هستند داخلشان که وجدان انسانی خود را بازیچه سیاست بازی حاکمیت قبلی و فعلی نکرده اند به تعداد انگشت شمار) و در محافل خصوصی خود بقیه ملیتهای ایرانی را مسخره کرده و به عرب سوسمارخور و به ترک خر و به شمالی بی…. و اوقات خود را خوش مینمایند(نمونه دم دستی همین که در حاشیه نشست شورای ملی با رهبری ضمنی دستگاه پهلوی شاهزاده رضا پهلوی ک ه به تورکها جوک میگفتند و تحقیر میکردن و بعد از خنده آمده بودند پشت تریبون به تورکها برنامه ساختار غیر متمرکز ارئه میدادن ببینید فاصلعه تفکر تا عمل را وووو). تا روشنفکران ما نژادپرست و فاشیست هستند هیچ انتظاری از یک فوتبالی و تاکسی شوفر و توده مردم انتظاری بیش از این نیست. اما ملیت های غیر فارس در ایران به خو داگاهی میرسند و مرعوب شعارهای نژادپرستانه این آقایون و خانمهای خودبرتربین نیستند و از هویت وهستی خود دفاع میکنند. به امید ایرانی عاری از روحیه و عقیده نژادپرستی
vanDerlove
2014/05/18 at 08:24
من همیشه واسم سواله که ملت این همـــــــــــــــه خاطره قشنگ قشنگ تو زندگیشون رو از کجا می کشند بیرون آخـه ؟
حتی نظرات مطلبات هم خوندنیه …
ببخشید اگه بعد یک سال دارم پای پستت نظر میذارم
مشتری ثابت نیستم گذری راهم افتاد اینجا …
ولی در کل خیلی خوبی به آقامون فردوسی پــور …